یادداشت های حبیب اله حاجی زاده یادداشت ها - معرفی کتاب- مقالات فرهنگی
| ||
"روستا" یکی دیگر از واژههایی است که شاعر در سرودههایش استفاده میکند. شعر ابراهیمی شعر روستا است. او گاهی در شعرش از روستا تعبیر به "ده" میکند و گاهی لفظ "آبادی" و "دهکده" را میآورد. روستا و مردمانش در شعر ابراهیمی بسیار پر رنگ و پر نشاط است. او روستا را طوری با زبان شعر به تصویر میکشد که نوجوان میل میکند بعد از خواندن سروده، به روستا برود و یا به تعبیری به روستا برگردد. زیرا همهی ما روستاییانی بودیم که زندگی شهری ما را از طبیعت و روستایمان دور کرده است. ابراهیمی روزهای گذشتهی زندگی را به یاد میآورد و برای گذشته حسرت میخورد. نگاهی به دنیای کودکی در دل طبیعت در صحرا و روستا: «آن روزها در روستامان / من کودکی ده ساله بودم هم بازی من بود صحرا / من توی صحرا، لاله بودم» (همان:32) "شاهد"، زندگی در شهر و بودن در شهر را چون قناری در قفس میداند و باز از صفا و صمیمیت روستا و دوران کودکی سخن میگوید. دورانی که زندگی مثل قصهای شیرین بود و خنده و شادی کودکان، قلب ده را از صفا پر میکرد. «خندهی کودکان چه شوری داشت / قلب ده را پر از صفا میکرد مثل آواز پوپکان در دشت / زندگی را به ده صدا میکرد آه افسوس دورم از آنجا / زار و بی یا و هم نفس مانده مانده در یک فضای بیخورشید / چون قناری که در قفس مانده» (ابراهیمی، 1371 : 14) شاعر دوست دارد که به "ده" برگردد و دوباره روزهای شیرین کودکی تکرار شود. روزهایی که پر از خنده و گل بودند. «کاش میشد که به ده برگردم / بروم تا به سر تپهی ده از سر تپه صدایت بزنم / از ده گم شده در هالهی مه» (همان:18) "دهکده" در شعر جعفر ابراهیمی، پر از گل و باغ و چشمه است. یک دهکدهی سرسبز با مردمانی باصفا و پر نشاط. زبان شعری او بسیار تصویری است. او دهکده را با شعرش نقاشی میکند. مخاطب نوجوان با خواندن شعر او به دل دهکده میرود و بوی گلها را احساس میکند و زلالی و پاکی چشمه را میبیند. «یک دهکده پای کوه پیداست / از دور به شکل پلکان است یک باغ بزرگ و چند تپه / یک چشمه کنار پای آن است این دهکده تکیه داده بر کوه / چون پیرزنی به یک متکا روییده چو پیچکی کنارش / یک جاده که میرود به صحرا» (ابراهیمی 1382 : 26) او حتی در خواب، صدایی را میشنود که او را راهنمایی میکند که برای پیدا کردن شعرش به پشت کوه برود و در خندههای مردم "روستا"، شعرش را بیابد. «آن جا برو، شعر تو آن جاست / شعر تو در آن سوی کوه است آن جا هوایی تازه دارد. آن جا زمینی با شکوه است شعر تو آن جا پشت کوه است / در بوی یاس و بوی گندم در روستایی پشت آن کوه / در خنده های گرم مردم» (همان:8) جعفر ابراهیمی در سرودههایش شهر را سرد و بیاحساس به تصویر میکشد و درمان تمام دردها را در روستا میداند. او شهر را مکان دود و سردی و بی احساسی معرفی میکند. «چیست آن جا که از آن / دود بر میخیزد؟ دوده از هر طرفش / به زمین میریزد ... آری آنجا شهر است / شهری از دود و دم است شهر زیباست ولی / شهر زیبای غم است» (ابراهیمی، 1372) ابراهیمی این همه سخن گفتن از روستا و طبیعت و سرودههای زیبا را حاصل تجربیات و خاطرات غنی دوران کودکی خود میداند. وی معتقد است شاعرانی که در سرودن شعر برای کودکان و نوجوانان موفق هستند، تجربیات فراوانی از دوران کودکی و نوجوانی خویش دارند. «در کودکی و نوجوانی میشود چیزهایی را حس کرد و فهمید که بعدها نمیشود آن حس را پیدا کرد در کودکی هر چیزی راز آمیز و رمز آلود است.... معنای بعضی چیزها را با نگاهم میفهمیدم. بعضی را با گوشهایم و بعضی را با دستهایم و بعضی را با قلبم. نمیدانستم از کی به دنیا آمدهام. از کی در طبیعت ادامه داشتهام و تا کی ادامه خواهم داشت؟ طبیعت را ادامهی خود میدانستم و خود را ادامهی طبیعت!»(ابراهیمی، 1374 : 26-25) شاعر از زبان پیرمردی که پسرش اصرار رفتن به شهر میکند، مینویسد: «من اینجا را دوست دارم. کوههایش را، باغهایش را و دشتها و چشمههایش را. آنها دوستان قدیمی من هستند. وقتی چشمه را میبینم، سلامش میکنم و میدانم که چشمه صدایم را میشنود و پاسخ سلامم ر ا میدهد. وقتی پرستوها به اینجا میآیند، من شاد میشوم و احساس میکنم که کودکانم به دیدنم آمدهاند و وقتی میروند، من غمگین میشوم.»(همان:45) «مردم ما زندگانی را / از صدای باد میگیرند مهربانی و محبت را / از پرستو یاد میگیرند مردم ما با صدای آب / غصه را از قلب میشویند چشمه را وقتی که میبینند / یک سلام گرم میگویند» (همان:42) [ پنج شنبه 91/9/23 ] [ 7:35 صبح ] [ حبیب اله حاجی زاده ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |